چکیده:
آنچه که از تنظیم خانواده به اذهان عمومی متبادر می شود، کنترل و ایجاد محدودیت در زایش است. رشد جمعیت در دهه های گذشته، برخورداری از امکانات بهداشتی و غیره، جوامع و سازمانهای مختلف را به توجیه و ترویج این امر وا داشته است. لیکن حقیقت تلخی که اخیراً گریبان گیر بسیاری از کشورهای توسعه یافته گردیده، تقلیل و سیر معکوسی است که در زاد و ولد جوامع صورت می پذیرد و عواقبی که به تبع این مشکل دولتمردان را به چاره سازی و توسل به توجیهات لازم فرا می خواند.
در کشورهای جهان سوم هنوز روی مساله «کنترل موالید» بشدت تبلیغ و برنامه ریزی و فرهنگ سازی می شود. سوال واقعی این است که چگونه باید در این قضیه به حد تعدیل فرای از افراط و تفریط رسید. مقاله حاضر می کوشد این مساله را از ابعاد مختلف مورد ارزیابی قرار دهد؛ بویژه که در اندیشه دینی مساله تنظیم خانواده فقط از بعد ظاهری آن مورد توجه قرار نمی گیرد؛ بلکه از آن جهت که شاکله ارزشهای معنوی و شخصیت حقیقی افراد حاصل توجه به تعادل و حاکمیت سامان گیری و سامان پذیری و تنظیم واقعی خانواده است. بر این اساس، پردازش موضوع امری ضروری است.
واژگان کلیدی